معنی فارسی realigned
B1دوباره تنظیم کردن، تغییر دادن یا اصلاح کردن چیزی به منظور بهینهسازی یا هماهنگ کردن مجدد، اغلب در زمینههای سازمانی و مدیریتی.
To change or adjust something so that it is in a new or correct position.
- verb
verb
معنی(verb):
To bring back into alignment.
معنی(verb):
To align again or anew.
example
معنی(example):
شرکت اهدافش را دوباره تنظیم کرد تا تولید را بهبود بخشد.
مثال:
The company realigned its goals to improve productivity.
معنی(example):
او تصاویر را بر روی دیوار طبق اندازهها دوباره تنظیم کرد.
مثال:
He realigned the pictures on the wall according to size.
معنی فارسی کلمه realigned
:
دوباره تنظیم کردن، تغییر دادن یا اصلاح کردن چیزی به منظور بهینهسازی یا هماهنگ کردن مجدد، اغلب در زمینههای سازمانی و مدیریتی.