معنی فارسی realignments
B1تغییرات در نحوه تنظیم یا سازماندهی چیزی، به ویژه در زمینههای سیاسی یا اقتصادی.
Adjustments or changes in the organization or alignment of something.
- noun
noun
معنی(noun):
The act of realigning or something realigned.
example
معنی(example):
شرکت در استراتژی خود تغییراتی ایجاد کرد تا عملکرد را بهبود بخشد.
مثال:
The company made realignments in its strategy to improve performance.
معنی(example):
تغییرات سیاسی در کشور الگوهای رایگیری را تغییر داد.
مثال:
The political realignments in the country changed the voting patterns.
معنی فارسی کلمه realignments
:
تغییرات در نحوه تنظیم یا سازماندهی چیزی، به ویژه در زمینههای سیاسی یا اقتصادی.