معنی فارسی reappointed

B1

دوباره به یک موقعیت یا سمت منصوب شدن.

Having been assigned to a position or office again.

verb
معنی(verb):

Appoint again

example
معنی(example):

او هفته گذشته دوباره به عنوان رئیس کارکنان منصوب شد.

مثال:

He was reappointed as the chief of staff last week.

معنی(example):

بعد از استراحتش، او دوباره به موقعیت قبلی‌اش منصوب شد.

مثال:

After her break, she was reappointed to her former position.

معنی فارسی کلمه reappointed

: معنی reappointed به فارسی

دوباره به یک موقعیت یا سمت منصوب شدن.