معنی فارسی rebranching

B1

فرایند ایجاد یا تغییر شاخه‌ها به منظور بهبود و گسترش دامنه کار.

The process of creating or altering branches within an organization or structure to enhance functionality.

example
معنی(example):

دوباره شاخه‌دار کردن شرکت به بهبود عملکرد کلی آن کمک کرد.

مثال:

Rebranching the company helped improve its overall performance.

معنی(example):

تیم بر روی دوباره شاخه‌دار کردن برای دستیابی به بازارهای جدید تمرکز دارد.

مثال:

The team is focused on rebranching to reach new markets.

معنی فارسی کلمه rebranching

: معنی rebranching به فارسی

فرایند ایجاد یا تغییر شاخه‌ها به منظور بهبود و گسترش دامنه کار.