معنی فارسی reconverging

B1

بازگشت به نقطه یا حالت اصلی، زمانی که مسیرها یا اندیشه‌ها دوباره به هم می‌پیوندند.

To come together again after being separated.

example
معنی(example):

دو مسیر پس از فاصله طولانی دوباره به هم می‌پیوندند.

مثال:

The two paths are reconverging after a long stretch apart.

معنی(example):

به نظر می‌رسد که افکار آنها با بحث در مورد مسئله دوباره به هم می‌پیوندند.

مثال:

Their thoughts seem to be reconverging as they discuss the issue.

معنی فارسی کلمه reconverging

: معنی reconverging به فارسی

بازگشت به نقطه یا حالت اصلی، زمانی که مسیرها یا اندیشه‌ها دوباره به هم می‌پیوندند.