معنی فارسی reconverged
B1به حالت اولیه یا به هم پیوسته بازگشتن؛ اشاره به بازگشت به یک حالت مشترک.
Having come together again after being separate.
- VERB
example
معنی(example):
رودخانهها در دره دوباره به هم پیوستند.
مثال:
The rivers reconverged at the valley.
معنی(example):
پس از چند بحث، ایدههای آنها به طور کامل دوباره به هم پیوست.
مثال:
After some discussion, their ideas reconverged perfectly.
معنی فارسی کلمه reconverged
:
به حالت اولیه یا به هم پیوسته بازگشتن؛ اشاره به بازگشت به یک حالت مشترک.