معنی فارسی reconviction
B2دوباره متقاعد شدن یا اعتقاد پیدا کردن به چیزی.
The act of being convinced again, especially in one's beliefs.
- NOUN
example
معنی(example):
او پس از کنفرانس دوباره به باورهایش اعتقاد پیدا کرد.
مثال:
He experienced a reconviction of his beliefs after the conference.
معنی(example):
دوباره به باورهای او اعتقاد پیدا کردن، انرژی تازهای به او داد.
مثال:
The reconviction of her ideals gave her renewed energy.
معنی فارسی کلمه reconviction
:
دوباره متقاعد شدن یا اعتقاد پیدا کردن به چیزی.