معنی فارسی recumbence

B2

وضعیت دراز کشیدن یا خوابیده، به ویژه در زمینه‌های هنری و ادبی.

The state of lying down or being recumbent.

example
معنی(example):

دراز کشیدن مجسمه در باغ فضایی آرامش‌بخش ایجاد می‌کند.

مثال:

The recumbence of the statue in the garden creates a serene atmosphere.

معنی(example):

دراز کشیدگی اغلب در هنر کلاسیک دیده می‌شود جایی که ارقام به حالت دراز کشیده نمایش داده می‌شوند.

مثال:

Recumbence is often seen in classical art where figures are depicted reclining.

معنی فارسی کلمه recumbence

: معنی recumbence به فارسی

وضعیت دراز کشیدن یا خوابیده، به ویژه در زمینه‌های هنری و ادبی.