معنی فارسی recumbency

B2

وضعیتی که در آن فرد دراز کشیده است، به ویژه در پزشکی و مراقبت‌های بهداشتی.

The condition of being recumbent, typically used in a medical context.

example
معنی(example):

وضعیت دراز کشیدن بیمار به پرستاران کمک کرد تا راحت‌تر به او مراقبت کنند.

مثال:

The recumbency of the patient made it easier for the nurses to provide care.

معنی(example):

دراز کشیدن می‌تواند بر نحوه‌ی تنفس و گردش خون تأثیر بگذارد.

مثال:

Recumbency can affect how one breathes and circulates blood.

معنی فارسی کلمه recumbency

: معنی recumbency به فارسی

وضعیتی که در آن فرد دراز کشیده است، به ویژه در پزشکی و مراقبت‌های بهداشتی.