معنی فارسی recumbently
B1به صورت دراز کشیده یا خوابیده، در توصیف حالت و نوع حرکت.
In a manner that is lying down or reclining.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به صورت دراز کشیده صحبت کرد، در حالی که روی مبل بود.
مثال:
She spoke recumbently, as she lay on the couch.
معنی(example):
او به صورت دراز کشیده حرکت کرد و از راحتی فرش نرم لذت برد.
مثال:
He moved recumbently, enjoying the comfort of the soft carpet.
معنی فارسی کلمه recumbently
:
به صورت دراز کشیده یا خوابیده، در توصیف حالت و نوع حرکت.