معنی فارسی recurrently

B1

به‌صورت مکرر یا دوره‌ای؛ به طوری که چیزی بارها و بارها اتفاق می‌افتد.

In a recurring manner; happening repeatedly.

example
معنی(example):

او هر آخر هفته به‌طور مکرر به دیدن مادربزرگش می‌رود.

مثال:

She visits her grandmother recurrently every weekend.

معنی(example):

علائم ممکن است به‌طور مکرر در بیماران ظاهر شود.

مثال:

Symptoms may occur recurrently in patients.

معنی فارسی کلمه recurrently

: معنی recurrently به فارسی

به‌صورت مکرر یا دوره‌ای؛ به طوری که چیزی بارها و بارها اتفاق می‌افتد.