معنی فارسی redetermined

B2

تعیین دوباره یک موضوع یا زمان مشخص به خاطر تغییرات.

To have decided something again after reconsideration.

verb
معنی(verb):

To determine again

example
معنی(example):

مهلت به دلیل شرایط پیش‌بینی نشده دوباره تعیین شد.

مثال:

The deadline was redetermined due to unforeseen circumstances.

معنی(example):

پارامترهای پروژه پس از بررسی دوباره تعیین شد.

مثال:

The project parameters were redetermined after the review.

معنی فارسی کلمه redetermined

: معنی redetermined به فارسی

تعیین دوباره یک موضوع یا زمان مشخص به خاطر تغییرات.