معنی فارسی reflectionless

B1

بدون بازتاب، به سطحی که نوری را به خود برنگرداند.

Lacking any reflection; not showing or producing an image.

example
معنی(example):

سطح بدون بازتاب دیدن زیر آب را سخت کرد.

مثال:

The reflectionless surface made it hard to see the underwater.

معنی(example):

رفتار بدون بازتاب او نشان‌دهنده افکارش بود.

مثال:

Her reflectionless demeanor indicated her thoughts.

معنی فارسی کلمه reflectionless

: معنی reflectionless به فارسی

بدون بازتاب، به سطحی که نوری را به خود برنگرداند.