معنی فارسی regulatorship
B2مدیریت قوانین، نقشی در کنترل و نظارت بر فعالیتها و رفتارها.
The act of overseeing regulation or administration.
- NOUN
example
معنی(example):
مدیریت او با شفافیت و انصاف مشخص شده بود.
مثال:
His regulatorship was marked by transparency and fairness.
معنی(example):
مدیریت در این سازمان نیاز به مهارتهای رهبری قوی دارد.
مثال:
Regulatorship in the agency requires strong leadership skills.
معنی فارسی کلمه regulatorship
:
مدیریت قوانین، نقشی در کنترل و نظارت بر فعالیتها و رفتارها.