معنی فارسی reimplantation
B2عملی که در آن یک عضو یا بافت دوباره در محل اصلی خود قرار داده میشود.
The act of restoring an organ or tissue to its original position in the body.
- NOUN
example
معنی(example):
پیوند دوباره اعضا با موفقیت انجام شد.
مثال:
The reimplantation of the organ was successful.
معنی(example):
پس از آسیب، پیوند دوباره برای بازگرداندن عملکرد ضروری بود.
مثال:
After the injury, reimplantation was necessary to restore function.
معنی فارسی کلمه reimplantation
:
عملی که در آن یک عضو یا بافت دوباره در محل اصلی خود قرار داده میشود.