معنی فارسی reinclined

B1

دوباره تمایل داده شده، به حالتی که مجدد تنظیم شده است.

In a position that has been adjusted or inclined again.

example
معنی(example):

صندلی دوباره تمایل داده شده راحتی بسیار بیشتری را ارائه داد.

مثال:

The reinclined chair offered much more comfort.

معنی(example):

وضعیت دوباره تمایل داده شده تخت خواب خواندن را آسان‌تر کرد.

مثال:

The reinclined position of the bed made it easier to read.

معنی فارسی کلمه reinclined

: معنی reinclined به فارسی

دوباره تمایل داده شده، به حالتی که مجدد تنظیم شده است.