معنی فارسی reinduced

B1

دوباره ایجاد کردن یا تجدید یک فرآیند یا وضعیت.

To cause something to be induced again.

example
معنی(example):

فرآیند دوباره ایجاد شد تا نتایج دقیق‌تری بدست آید.

مثال:

The process was reinduced to ensure accurate results.

معنی(example):

او آزمایش را پس از کشف خطا دوباره ایجاد کرد.

مثال:

He reinduced the experiment after the error was discovered.

معنی فارسی کلمه reinduced

: معنی reinduced به فارسی

دوباره ایجاد کردن یا تجدید یک فرآیند یا وضعیت.