معنی فارسی relationally

B1

به طور ارتباطی، به شیوه‌ای که بر روابط بین افراد تمرکز دارد.

In a manner that pertains to relationships or the connection between things.

example
معنی(example):

او به نیازهای تیمش به طور ارتباطی پاسخ داد.

مثال:

She responded relationally to the needs of her team.

معنی(example):

در درمان متمرکز بر رابطه، روابط مشتری در مرکز توجه قرار دارد.

مثال:

In relationally focused therapy, the client's relationships are central.

معنی فارسی کلمه relationally

: معنی relationally به فارسی

به طور ارتباطی، به شیوه‌ای که بر روابط بین افراد تمرکز دارد.