معنی فارسی remerging

B1

به طور مجدد ملحق شدن پس از جدایی.

The act of joining again after being separated.

example
معنی(example):

هنرمند پس از یک وقفه طولانی دوباره در صحنه موسیقی ظاهر می‌شود.

مثال:

The artist is remerging in the music scene after a long break.

معنی(example):

ما دوباره به هم ملحق می‌شویم تا در مورد پروژه پس از جلسه قبلی صحبت کنیم.

مثال:

We are remerging to discuss the project after our last meeting.

معنی فارسی کلمه remerging

: معنی remerging به فارسی

به طور مجدد ملحق شدن پس از جدایی.