معنی فارسی remingled

B1

هم‌پیوند شدن دوباره، به هم آمیختن عناصر یا مواد به طور مجدد.

To mingle again or to mix together elements once more.

example
معنی(example):

هنرمند رنگ‌ها را برای ایجاد تأثیر بیشتر به هم آمیخت.

مثال:

The artist remingled the colors for a more vibrant effect.

معنی(example):

او خمیر را برای دستیابی به قوام بهتر به هم آمیخت.

مثال:

She remingled the dough to ensure a better consistency.

معنی فارسی کلمه remingled

: معنی remingled به فارسی

هم‌پیوند شدن دوباره، به هم آمیختن عناصر یا مواد به طور مجدد.