معنی فارسی restrainedly
B1به طور محدود و کنترلشده.
In a restrained manner; not showing too much emotion.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور کنترلشده صحبت کرد و احساس کمی نشان داد.
مثال:
He spoke restrainedly, showing little emotion.
معنی(example):
این هنرمند به طور کنترلشده نقاشی کرد و از رنگهای ملایم استفاده کرد.
مثال:
The artist painted restrainedly, using a subtle palette.
معنی فارسی کلمه restrainedly
:
به طور محدود و کنترلشده.
