معنی فارسی resultantly

B2

نتیجتا، به طور طبیعی و به عنوان نتیجه یک عمل یا رویداد دیگر به کار می‌رود.

Consequently; as a result of preceding actions or events.

example
معنی(example):

پروژه لغو شد و در نتیجه، تیم منحل شد.

مثال:

The project was canceled and resultantly, the team disbanded.

معنی(example):

اقتصاد بهبود یافت و در نتیجه، نرخ‌های اشتغال افزایش یافت.

مثال:

The economy improved, and resultantly, employment rates rose.

معنی فارسی کلمه resultantly

: معنی resultantly به فارسی

نتیجتا، به طور طبیعی و به عنوان نتیجه یک عمل یا رویداد دیگر به کار می‌رود.