معنی فارسی retched

B2

حالت بدی که فرد به خاطر حالت تهوع یا زحمت شکم، تلاش می‌کند تا چیزی را بالا بیاورد.

To make the sound or motion of vomiting.

verb
معنی(verb):

To make an unsuccessful effort to vomit; to strain, as in vomiting.

معنی(verb):

To reck

معنی(verb):

To reach

example
معنی(example):

پس از خوردن غذای فاسد، او به شدت وادار به استفراغ شد.

مثال:

After eating the spoiled food, he retched violently.

معنی(example):

او لحظه‌ای صبر کرد قبل از اینکه دوباره وادار به استفراغ شود.

مثال:

She waited for a moment before she retched again.

معنی فارسی کلمه retched

: معنی retched به فارسی

حالت بدی که فرد به خاطر حالت تهوع یا زحمت شکم، تلاش می‌کند تا چیزی را بالا بیاورد.