معنی فارسی reversedly
B1به صورت معکوس، به طریقی که در آن ترتیب یا موقعیت عوض میشود.
In a manner that is reversed; backward.
- ADVERB
example
معنی(example):
این پازل به صورت معکوس تکمیل شد تا چالشی به آن اضافه شود.
مثال:
The puzzle was completed reversedly to add a challenge.
معنی(example):
او به صورت معکوس به نقطه شروع برگشت.
مثال:
He walked reversedly back to the start.
معنی فارسی کلمه reversedly
:
به صورت معکوس، به طریقی که در آن ترتیب یا موقعیت عوض میشود.