معنی فارسی rightened

B1

فعل گذشته "درست کردن" یا "راست کردن" که به عمل انجام شده اشاره دارد.

The past tense of the action to make something right or adjust it.

verb
معنی(verb):

To make right; correct.

معنی(verb):

To set right or upright; right.

example
معنی(example):

تصویر پس از تنظیم شدن درست شد.

مثال:

The picture was rightened after being adjusted.

معنی(example):

اثر هنری قبل از فروش درست شد.

مثال:

The artwork was rightened before the sale.

معنی فارسی کلمه rightened

: معنی rightened به فارسی

فعل گذشته "درست کردن" یا "راست کردن" که به عمل انجام شده اشاره دارد.