معنی فارسی rigidified
B1سفت شده، به حالتی که انعطافپذیری خود را از دست داده است.
Made rigid or stiff; lacking flexibility.
- verb
verb
معنی(verb):
To make rigid, to cause to be or become rigid.
example
معنی(example):
مواد با دمای سرد سفت شده بودند.
مثال:
The materials were rigidified by the cold temperature.
معنی(example):
هنرمند خاک رس را سفت کرد تا بهتر آن را شکل دهد.
مثال:
The artist rigidified the clay to shape it better.
معنی فارسی کلمه rigidified
:
سفت شده، به حالتی که انعطافپذیری خود را از دست داده است.