معنی فارسی rinded

B1 /ˈɹaɪndəd/

دارای پوست، به ویژه در مورد غذاها و میوه‌ها.

Having a rind or outer layer.

verb
معنی(verb):

To remove the rind from.

adjective
معنی(adjective):

Having a rind (hard, tough outer layer)

example
معنی(example):

پنیر با پوست طعمی قوی دارد.

مثال:

The rinded cheese has a strong flavor.

معنی(example):

من میوه‌های با پوست را ترجیح می‌دهم.

مثال:

I prefer my fruits rinded.

معنی فارسی کلمه rinded

: معنی rinded به فارسی

دارای پوست، به ویژه در مورد غذاها و میوه‌ها.