معنی فارسی ringingly
B1به طور زنگی، به شکلی که صدای زنگ ایجاد میکند.
In a manner that produces a ringing sound.
- ADVERB
example
معنی(example):
زنگ در تمام شهر به طور زنگی به صدا درآمد.
مثال:
The bell rang ringingly throughout the town.
معنی(example):
او به شکلی زنگی صحبت کرد و توجه همه را جلب کرد.
مثال:
He spoke ringingly, capturing everyone's attention.
معنی فارسی کلمه ringingly
:
به طور زنگی، به شکلی که صدای زنگ ایجاد میکند.