معنی فارسی roomless
B1بدون اتاق یا فضایی برای زندگی.
Having no room; without a space to live or stay.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پس از آتشسوزی، خانواده خود را بدون اتاق پیدا کرد.
مثال:
After the fire, the family found themselves roomless.
معنی(example):
کودکان بدون اتاق تمام روز را در بیرون بازی کردند.
مثال:
The roomless kids played outside all day.
معنی فارسی کلمه roomless
:
بدون اتاق یا فضایی برای زندگی.