معنی فارسی rumaged
B1به معنای گشتن در چیزی به طور دقیق.
Past tense of rumage; searched thoroughly.
- VERB
example
معنی(example):
او برای پیدا کردن کلیدها در کیفش گشت.
مثال:
He rumaged through his bag for the keys.
معنی(example):
او در کشو گشت اما چیزی پیدا نکرد.
مثال:
She rumaged through the drawer but found nothing.
معنی فارسی کلمه rumaged
:
به معنای گشتن در چیزی به طور دقیق.