معنی فارسی rummle
B2صدایی عمیق و مداوم که معمولاً به تحرک یا کار یک ماشین یا وسیله مربوط میشود.
A low, continuous sound, often associated with machinery or gentle noises.
- NOUN
example
معنی(example):
صدای غیژغیژ از آشپزخانه همه را کنجکاو کرد.
مثال:
The sound of the rummle from the kitchen made everyone curious.
معنی(example):
او میتوانست غیژغیژ موتور را هنگام روشن شدن ماشین بشنود.
مثال:
He could hear the rummle of the engine as the car started.
معنی فارسی کلمه rummle
:
صدایی عمیق و مداوم که معمولاً به تحرک یا کار یک ماشین یا وسیله مربوط میشود.