معنی فارسی safaried

B1

سفر کردن به عنوان یک عمل برای کاوش و کشف مناطق جدید.

To have traveled or gone on a journey, often in search of adventure or exploration.

example
معنی(example):

آنها به پل‌های سفر کردند تا حیات وحش را ببینند.

مثال:

They safaried across the plains to see the wildlife.

معنی(example):

او در کشورهای زیادی در سراسر جهان سفر کرده است.

مثال:

She has safaried in many countries around the world.

معنی فارسی کلمه safaried

: معنی safaried به فارسی

سفر کردن به عنوان یک عمل برای کاوش و کشف مناطق جدید.