معنی فارسی safariing
B1فرآیند سفر در شکلی خاص به ویژه برای کشف حیات وحش.
The act of going on a safari, typically to observe wildlife in their natural habitat.
- VERB
example
معنی(example):
آنها تابستان امسال در آفریقا سفر میکنند.
مثال:
They are safariing in Africa this summer.
معنی(example):
ما تعطیلاتمان را در سافاری در ساوانا گذراندیم.
مثال:
We spent our vacation safariing in the savannah.
معنی فارسی کلمه safariing
:
فرآیند سفر در شکلی خاص به ویژه برای کشف حیات وحش.