معنی فارسی sailingly

B1

بهگونه‌ای که مربوط به قایق‌رانی باشد.

In a manner relating to sailing or navigating on water.

example
معنی(example):

با آرامی از آب‌های آرام عبور کردن یک تجربه آرامش‌بخش بود.

مثال:

Sailingly through the calm waters was a peaceful experience.

معنی(example):

او همیشه به آرامی درباره ماجراجویی‌هایش در دریا صحبت می‌کرد.

مثال:

She always spoke sailingly about her adventures on the sea.

معنی فارسی کلمه sailingly

: معنی sailingly به فارسی

بهگونه‌ای که مربوط به قایق‌رانی باشد.