معنی فارسی salival
B2مرتبط با بزاق، به معنای تولید یا تنظیم بزاق دهان.
Relating to saliva; pertaining to the production of saliva in the mouth.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
غدد بزاقی به تولید بزاق در دهان کمک میکنند.
مثال:
Salival glands help produce saliva in the mouth.
معنی(example):
او در کلاس زیست شناسی درباره عملکرد غدد بزاقی یاد گرفت.
مثال:
He learned about salival functions in his biology class.
معنی فارسی کلمه salival
:
مرتبط با بزاق، به معنای تولید یا تنظیم بزاق دهان.