معنی فارسی salivant
B2شامل بزاق، به حالتی اطلاق میشود که بزاق در دهان افزایش یافته است.
Producing saliva; often used to describe someone who is eagerly anticipating food.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سگ با دیدن غذا بزاقش راه افتاد.
مثال:
The dog was salivant at the sight of food.
معنی(example):
او هنگام تماشای برنامه آشپزی احساس بزاقی کرد.
مثال:
He felt salivant while watching the cooking show.
معنی فارسی کلمه salivant
:
شامل بزاق، به حالتی اطلاق میشود که بزاق در دهان افزایش یافته است.