معنی فارسی sapiency
C1حالت یا کیفیت دانا بودن و استفاده عاقلانه از دانش.
The quality of being sapient; the ability to make wise decisions.
- NOUN
example
معنی(example):
دانایی او به او کمک میکند تا تصمیمات بهتری بگیرد.
مثال:
His sapiency helps him make better decisions.
معنی(example):
مردم از دانایی او در حل مسائل پیچیده تحسین میکنند.
مثال:
People admire her sapiency in solving complex issues.
معنی فارسی کلمه sapiency
:
حالت یا کیفیت دانا بودن و استفاده عاقلانه از دانش.