معنی فارسی scabbled

B1

به حالتی که چیزی در حال جدا شدن یا کنده شدن است.

Having been scraped or stripped off.

example
معنی(example):

دیوار کنده‌شده لایه‌های تاریخ را زیر خود نشان داد.

مثال:

The scabbled wall revealed layers of history beneath.

معنی(example):

او رنگ را از دوچرخه قدیمی‌اش جدا کرد.

مثال:

He scabbled the paint off his old bike.

معنی فارسی کلمه scabbled

: معنی scabbled به فارسی

به حالتی که چیزی در حال جدا شدن یا کنده شدن است.