معنی فارسی scabrate
B1دارای سطحی خشن و دلمهای، معمولاً به بافت گیاه یا سایر موجودات زنده اشاره دارد.
Having a rough or scabby surface.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سطح خشن و دلمهای گیاه آن را غیرجذاب کرده بود.
مثال:
The scabrate surface of the plant made it unappealing.
معنی(example):
برخی قارچها ممکن است هنگام رشد ظاهر دلمهای پیدا کنند.
مثال:
Certain fungi can appear scabrate when they grow.
معنی فارسی کلمه scabrate
:
دارای سطحی خشن و دلمهای، معمولاً به بافت گیاه یا سایر موجودات زنده اشاره دارد.