معنی فارسی scabrescent
B1به حالتی اطلاق میشود که به تدریج دارای دمل شده و بافتی خشن پیدا میکند.
Becoming scabby; developing a rough or scabby surface.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
برگهای دلمهای نشانهای از پایان تابستان بودند.
مثال:
The scabrescent leaves signaled the end of summer.
معنی(example):
هنگامی که گیاه سنش بالا رفت، ظاهری دلمهای پیدا کرد.
مثال:
The plant took on a scabrescent look as it aged.
معنی فارسی کلمه scabrescent
:
به حالتی اطلاق میشود که به تدریج دارای دمل شده و بافتی خشن پیدا میکند.