معنی فارسی scaliness
B1فلسداری به حالتی اشاره دارد که پوست یا سطحی دارای فلسهای ریز است.
A condition characterized by the presence of scales or flaking skin.
- NOUN
example
معنی(example):
پوست فلسدار ماهی به شدت قابل مشاهده بود.
مثال:
The scaliness of the fish's skin was quite noticeable.
معنی(example):
مراقبت مناسب میتواند در برخی شرایط میزان فلسداری پوست را کاهش دهد.
مثال:
Proper care can reduce the scaliness of skin in certain conditions.
معنی فارسی کلمه scaliness
:
فلسداری به حالتی اشاره دارد که پوست یا سطحی دارای فلسهای ریز است.