معنی فارسی sceptry

B1

مرتبط با سلطنت و تم‌های سلطنتی؛ میل به قدرت و رهبری.

Relating to scepter; having themes of royalty or power dynamics.

example
معنی(example):

آرزوهای او به طور طبیعی سلطنتی بود، در جستجوی قدرت.

مثال:

Her ambitions were sceptry in nature, seeking power.

معنی(example):

کار هنرمند دارای تم های سلطنتی رهبری و حکومت بود.

مثال:

The artist’s work had sceptry themes of leadership and governance.

معنی فارسی کلمه sceptry

: معنی sceptry به فارسی

مرتبط با سلطنت و تم‌های سلطنتی؛ میل به قدرت و رهبری.