معنی فارسی sconced

B2

پنهان کردن یا راحت قرار دادن خود در مکانی دنج.

To settle oneself comfortably in a hidden or cozy spot.

example
معنی(example):

او در یک گوشه دنج کافه نشسته بود.

مثال:

He was sconced away in a cozy corner of the café.

معنی(example):

او خود را با یک کتاب خوب و یک فنجان چای در یک جا جا داده بود.

مثال:

She sconced herself with a good book and a cup of tea.

معنی فارسی کلمه sconced

: معنی sconced به فارسی

پنهان کردن یا راحت قرار دادن خود در مکانی دنج.