معنی فارسی seasonableness
B2فصلبندی، حالتی که نشاندهنده زمان مناسب یا کیفیت فصول مختلف است.
The quality of being seasonable or timely.
- NOUN
example
معنی(example):
فصلبندی برداشت بستگی به وضع آب و هوا دارد.
مثال:
The seasonableness of the harvest depends on the weather.
معنی(example):
کشاورزان هنگام کاشت محصولات به فصلبندی توجه میکنند.
مثال:
Farmers consider the seasonableness when planting crops.
معنی فارسی کلمه seasonableness
:
فصلبندی، حالتی که نشاندهنده زمان مناسب یا کیفیت فصول مختلف است.