معنی فارسی semicolonially

B1

به روشی که در آن تحت تأثیر نیمه‌استعمار قرار داشته باشد.

In a manner that reflects partial colonial influence or governance.

example
معنی(example):

این منطقه در طول قرن بیستم به‌طور نیمه‌استعماری اداره می‌شد.

مثال:

The region was governed semicolonially throughout the 20th century.

معنی(example):

به‌طور تاریخی، تأثیرات فرهنگی به شکل نیمه‌استعماری بود.

مثال:

Historically, it impacted its culture semicolonially.

معنی فارسی کلمه semicolonially

: معنی semicolonially به فارسی

به روشی که در آن تحت تأثیر نیمه‌استعمار قرار داشته باشد.