معنی فارسی semiconsciously

B1

به شکلی که فرد به طور کامل آگاه نیست، اما عکس‌العمل‌هایی نشان می‌دهد.

In a state of awareness that is not fully conscious; partially aware.

example
معنی(example):

او نیمه‌خودآگاه هنگام رانندگی از قوانین تبعیت می‌کرد.

مثال:

He semiconsciously obeyed the rules while driving.

معنی(example):

او به طور نیمه‌خودآگاه تغییر لحن او را متوجه شد.

مثال:

She semiconsciously noticed the change in his tone.

معنی فارسی کلمه semiconsciously

: معنی semiconsciously به فارسی

به شکلی که فرد به طور کامل آگاه نیست، اما عکس‌العمل‌هایی نشان می‌دهد.