معنی فارسی semiconsciousness
B1حالت نیمههوشیاری که فرد در آن به طور محدود و ناکامل آگاه است.
The state of being partially aware or conscious; not fully alert.
- NOUN
example
معنی(example):
نیمههشیاری او برقراری ارتباط را دشوار کرده بود.
مثال:
His semiconsciousness made it difficult to communicate.
معنی(example):
در نیمههشیاری، او میتوانست بشنود اما قادر به پاسخ نبود.
مثال:
In semiconsciousness, she could hear but not respond.
معنی فارسی کلمه semiconsciousness
:
حالت نیمههوشیاری که فرد در آن به طور محدود و ناکامل آگاه است.