معنی فارسی semisomnolently

B1

در حالتی نیمه خواب آلود، بدون تمرکز و توجه کامل.

In a manner that is partially sleepy or drowsy.

example
معنی(example):

او به شکل نیمه خواب آلود به سوال جواب داد و تمرکز نداشت.

مثال:

He semisomnolently replied to the question, lacking focus.

معنی(example):

او به شکل نیمه خواب آلود در طول جلسه سرش را تکان داد.

مثال:

She semisomnolently nodded along during the meeting.

معنی فارسی کلمه semisomnolently

: معنی semisomnolently به فارسی

در حالتی نیمه خواب آلود، بدون تمرکز و توجه کامل.