معنی فارسی sibilatory
B1مربوط به صدای زنگ زدن یا مشابه آن، معمولاً در مورد صداهای موسیقی یا حیوانات.
Pertaining to or characterized by hissing or sibilant sounds.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
صداهای زنگزنده پرنده جالب توجه بودند.
مثال:
The sibilatory sounds of the bird were captivating.
معنی(example):
او از ریتم زنگزنده موسیقی لذت برد.
مثال:
She enjoyed the sibilatory rhythm of the music.
معنی فارسی کلمه sibilatory
:
مربوط به صدای زنگ زدن یا مشابه آن، معمولاً در مورد صداهای موسیقی یا حیوانات.