معنی فارسی sicklily

B1

بیمارگونه، حالتی نزار یا ضعیف.

In a manner that appears weak or unhealthy.

example
معنی(example):

او بعد از بیماری طولانی به طرز بیمارگونه‌ای قدم می‌زد.

مثال:

She walked sicklily after the long illness.

معنی(example):

باغ در پاییز به طرز بیمارگونه‌ای به نظر می‌رسید.

مثال:

The garden looked sicklily in the autumn.

معنی فارسی کلمه sicklily

: معنی sicklily به فارسی

بیمارگونه، حالتی نزار یا ضعیف.